پرش به محتوا
ققنوس
صفحه اصلی
نوشته ها
اشعار
گالری تصاویری
Menu
صفحه اصلی
نوشته ها
اشعار
گالری تصاویری
Instagram
Twitter
نوشته ها
مشاهده سایر نوشته ها
داستان
مونس
سالهاست که اینجا زندگی میکنم. زمان دقیقش را به یاد نمیآورم اما یادم هست که یک روز غروب بود. مرا دید و پسندید و با خود به اینجا آورد.
مشاهده نوشته
داستان
رویا
صبح شده؟ پس چرا هوا روشن نیست؟ شاید هم هنوز شب است؟ اتاق تاریک است، فکر میکنم دیشب یادمان رفته چراغ را روشن بگذاریم. پس چطور نصف شب برای آب خوردن بلند شدم؟ شاید هنوز تشنهام؟
مشاهده نوشته
داستان
الگو
لیوان چای را نیمهکاره روی میز گذاشت و از جایش بلند شد. یک لحظه چشمانش سیاهی رفت و سرش به دوران افتاد. دستش را به لبه میز گرفت تا تعادلش حفظ شود.
مشاهده نوشته
اشعار
مشاهده سایر اشعار
زخم کاری
چو نسیم از بر گل ز برم گذشت، آری
مشاهده شعر
پیام شبانه
زیباترین پیام شبانه از آن توست
مشاهده شعر
اثر
اثری نیست اگر از تو ولی یادت هست
مشاهده شعر
عکاسی
مشاهده سایر تصاویر