ققنوس

سر دل

نهان از دیده می‌گریم برایت باز این شبها

“کجا دانند حال ما سبک‌باران ساحل ها”


همی بوی جنان آید از آن زلف پریشانش

“ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها”


خیالم سِر دل پنهان شود لیکن ندا آمد

“نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل ها”


لبانم تشنه جامی که نسیان غمم گردد

“الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها”


دلا کار جهان بگذار و سر در راه مجنون نه

“متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها”


بیا در لحظه جاری شو که در این دِیْر، ناهنگام

“جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها”


۳۰ آذر ۹۹

جستجو

Search

نوشته های مرتبط

سر دل

نهان از دیده می‌گریم برایت باز این شبها