شوق وصال
- تاریخ انتشار: مهر ۱۴, ۱۳۹۹
- دسته بندی نوشته: غزل
در این کویر از گل بستان نشانه نیست
بر شاخههای خشک درختان جوانه نیست
در انتظار طلعت تو جان به لب رسید
شب را خیال رفتن از این آشیانه نیست
آواز بلبلان غزل خوان چه خوش ولی
شیرینتر از طنین صدایت ترانه نیست
دستم به جام باده و فکرم به زلف توست
رقصی چنین میانه میدان فسانه نیست
چون شیخ با چراغ بگشتم به گرد شهر
والاتر از وجود تو انسان به خانه نیست
چشمم ز اشک وا نشود رخ عیان مکن
این جوی جز به داغ فراقت روانه نیست
گفتم حدیث عشق تو با شاهدان شهر
جز اشتیاق وصل تو حرف این میانه نیست
جان را وفا به شوق وصالت کند فدا
خوشتر از این برای رحیلم بهانه نیست
مهرماه ۹۹